نمیدانم ازکجاشروع کنم ...
شایدازهمان روزاول که شروع شد ... داستان زندگی ام یا زندگی ...
به هرحال میخواهم بنویسم شایدروزی نشانش دهم تا بخواند ...
الان برای خودم مینویسم وبرای شما تا از یادم نرود ...
توی پارانتزمیگم (!) فراموشی مضهکی دارم اصن به قول فیسیا یه وضی که نگو.
درموردزندگی روزانه ام خواهم نوشت ،خواهم انداخت به آب ... اَه این سهراب هم شورشو درآورده ..
طنزنیست ولی فکرمینکم شماروبه خنده مجبورخواهدکردخٌزعبلات زندگی ...
از تصمیماتی که یا اشتباهند یا اِندِ خریّــــــت های یک جوان !